روز شیطان و شب آدمی 1) «پس چون شیطان این بدانست، پاره پاره شد از خشم.» (۲) «پس نزدیک دروازهٔ بهشت شد، آن جایی که پاسبان ماری بود وحشتناک که اندام او مثل شتر و ناخن‌های قدم او تیز بود از هر سو، مثل تیغ سرتراش.» (۳) «پس دشمن به او گفت: بگذار مرا که داخل بهشت شوم.» (۴) «مار جواب داد: چگونه تن در دهم تو را به داخل شدن، حال آن که به تحقیق خدای امر فرموده مرا به این که برانم تو را.» (۵) «شیطان گفت: مگر نمی‌بینی چقدر خدای تو را دوست می‌دارد؛ زیرا بیرون بهشت تو را بهشت ,شیطان منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

Schniz.co اریک پاتوق | دانلود فیلم و آهنگ کتاب های آموزشی لایو 24| پخش زنده مسابقات فوتبال معرفی کالا فروشگاهی فروشگاه اینترنتی رابو dltopapk فضای مجازی ایران